پوچ
دستشو که باز کرد پوچ بود،نگاهش که کردم نگاهم کرد
_ این بار هم اشتباه کردی.
سرمو انداختم پایین می خواستم گریه کنم اما جرائت نداشتم چون می ترسیدم بگه بچه
با دستاش سرم آورد بالا اما هنوز نگاهم پایین بود.
صورت خیسم رو پاک کرد و گفت اه حالا مگه چی شده بیا یه بار دیگه بازی می کنیم.
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم مرداد ۱۳۸۵ ساعت 17:43 توسط طوفان
|